تانگوی چند نفره

ارامشی که نیست در جنگی هم اگر حاضر نبودیم ، جنگی در ما حاضر بوده همیشه .

تانگوی چند نفره

ارامشی که نیست در جنگی هم اگر حاضر نبودیم ، جنگی در ما حاضر بوده همیشه .

27

وقتی دلتنگ خودم می شم به دوخت و دوز پناه میارم

پارچه هامو می ریزم دورم کاغذ قلم بر میدارم یه الگو کپی می کنمُ برش وتند تند کوک زدن

این روزا که باز دست هام سر ناسازگاری گذاشتن و لرزششون  مثل منار جنبون شده بیشتر از هر وقتی دلم برای خودم تنگ میشه ، نتیجه کار رضایت بخش نیست اما کار کردن بهتر از داغون کردن روح وروان با فکرای بیخودِ

دلم میخواد به یه عروسک دست دوز تبدیل بشم ، بهتره بگم دلم میخواد عروسکی  که مدتهاست تو خیالمه بدوزم  و بعد به اون  تبدیل بشم  شاید دنیای عروسک ها بهتر از دنیای آدمها باشه

خیلی قبلتر دوست داشتم به کتاب تبدیل بشم و خیلی خیلی پیشتر از اون به درخت ، هر چیزی غیر از انسان بودن می تونه جالب باشه

گاهی هم به جنون فکر میکنم شب بخوابم ، صبح که بیدار بشم  دیوانه باشم فکر کنم اگر روزی این اتفاق بیافته اون روز بهترین روز زندگی من خواهد بود 

گاهی هم به کما و بی هوشی  مطلق فکر میکنم، بی خبری از همه چیز وهمه کس و همه جا 

گاهی هم به عقیم کردن فکر  نمیدونم چطوری اما یه اتفاقی بیافته که قسمت فکر کردن مغز از بین بره وآدم به هیچ چیز فکر نکنه ، نه خوب نه بد هیچ فکری تو سرش نباشه

میدونید قسمت خنده دار  اینه که می نویسی که دلت خنک بشه یا شایدم مغزت . نمیدونم هدف خنک کردن  کدوم یکیِ  فقط باید یه جایی خنک بشه تا منفجر نشه اونوقت بیشتر داغ میکنی و به بستنی پناه میاری بستنی رو تا ته فرو میکنی تو حلقت ، و یه سیستم خنک کننده  بوجود میاد که یه جایی از ذهنت ، دلت یا مغزت رو خنک کنه جایی که سوزش عجیبی توش حس میکنی اما نمیدونی کجاست جایی که دسترسی بهش سخته

-------------------------------

این روزها یه وبلاگ جدید پیدا کردم که وقت سوزش قلب مغز یا  احساسم می رم سراغش وسعی میکنم با خوندنش حواسمُ از این درد لعنتی  پرت کنم  یه جایی  که سوزشش رو کمتر احساس کنم

آستیگمات  تو قسمت پیوندها پیداش کنید  وبخونید  شاید شما هم به حواس پرتی نیاز داشته باشید


نظرات 1 + ارسال نظر
سحر جمعه 18 فروردین 1396 ساعت 22:27

به نظرم خیلی با خودت درگیر شدی خورشید ... توصیه های بیخود نمی کنم، چون می دونم وقتی آدم این طوری میشه از دست بقیه چندان کمکی برنمی آد، باید به تدریج طی بشه؛ یک دوره ی گذار که مطمئنا پایانش چیزهای خوبیه.

راستی خیلی وقت عکس از عروسک هات نگذاشتی ها!!!

لپ تاپم مشکل پیدا کرده نمیتونم عکس بگذارم عکس های خوبی دارم که سر فرصت میگذارم
سحر تنها چیزی که دلم میخواد اینه که ذهنم پاک بشه از همه چی سفید سفید
امیدوارم پایانش چیزای خوبی باشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد