تانگوی چند نفره

ارامشی که نیست در جنگی هم اگر حاضر نبودیم ، جنگی در ما حاضر بوده همیشه .

تانگوی چند نفره

ارامشی که نیست در جنگی هم اگر حاضر نبودیم ، جنگی در ما حاضر بوده همیشه .

42


بعد از اعدام عموم پدر و مادرم هم که اون موقع فعالیت سیاسی  داشتن پاکسازی شدند  و پدرم که مسئول قسمتی از شرکت نفت بود  برای امرار معاش مجبور شد کار گر بنا بشه خب زندگی به سختی میگذشت هم جنگ بود و هم بابا اجازه ی هیچ فعالیتی نداشت 

از طرف خانواده مادری هم دایی جان که ایشون هم معلم بودن پاکسازی شدن   وزندگی خانواده ما و دایی دستخوش تغییراتی شد  که عواقبش تا الان گریبانگیرمونه

از طرف دیگه همون خلقی که بابا وعمو و دایی سنگشون رو به سینه میزدن و میخواستن دنیا رو براشون جور دیگه ای بسازن آنچنان تغییر رویه داد که زندگی برای ما سخت تر شد مامان میگفت تا مدتها اون عده از فامیل ، آشناها و همشهریا که نون به نرخ روز میخوردن و تو فضای اون دوره با چرخش 180 درجه تونستن خودشون رو بکشن بالا آنچنان عرصه رو به ما تنگ کرده بودن که  تو شهر کوچییمون به حاشیه رونده شده بودیم انگار مبتلا به طاعون بودیم   

وقتی دانشگاه قبول شدم اولین چیزی که پدرم بهم گفت این بود که بابا به هیچ کس وهیچ چیزی کاری نداشته باش سرت تو کار خودت باشه  ، یعنی اجازه هیچگونه فعالیت بقول بابا دردسر ساز رو نداشتم بچه های دایی هم همینطور   پدر  مادرامون به اندازه کافی زجر کشیده بودن ، نمی خواستن زندگی ما هم نابود بشه  چون زندگی عمو مجیدم براحتی اب خوردن نابود شد  و ما با چشم خودمون دیدیم و پدر مادر ودایی هم در معرض خطر بودند 

 از همون موقع ما یاد گرفتیم خودمون نباشیم چون ملت مبارزانی مثل عمو ودایی وبابا رو طرد کردن ، بهشون بر چسب منافق و مخالف و ... زدند

این پست در تایید مرام و ایدئولوزی  اونا نیست  فقط برای توضیح اینکه چی شد ما نقاب به چهره زدیم

و تصمیم گرفتیم دست روی دست بگذاریم

درسته زجر می کشیم اما تو زندگی به جایی رسیدیم که فقط به خودمون فکر کنیم و به هر طریقی که شده گلیم خودمون رو از اب بکشیم بیرون

بله ما نقاب می زنیم ولی   این شرایط ما تنها نیست نصف بیشتر مردم ایران همینطور هستن  تمام کسانی که با فرم گزینش مخصوصا اونایی که با اون بندی که می پرسه آیا در خانواده واطرافیانتون کسانی بودند که تو گذشته فعالیت سیاسی داشتن  و کمی بالاترش اون بندهای مخصوص خانواده شهدا جانبازها وآزاده ها ( با احترامی که براشون قایل هستم )   مواجه باشن  میتونن درک کنن که من وامثال من از چی می ترسیم نمیخوایم زندگی  ترسناک گذشته تکرار بشه

 جرم ما چی بوده ؟ چوب اشتباهات والدینمون رو می خوریم  خب این انصافه که ما نتونیم به مشاغل خوب دسترسی داشته باشیم فقط بخاطر اینکه والدینمون تو یه مقطع زمانی وارد راهی شدن که فکر می کردن درسته ؟ وقتی بخاطر گذشته ی سیاسی پدر مادرم من بشم بچه منافق فکر میکنید تنها راه چیه ،  نقاب زدن 

مجبوریم نقاب بزنیم وهمرنگ جماعت بشیم  تا بتونیم زندگی کنیم  

گفتن اینکه دنبال راه جدید باید بود یا نخواستن شغل دولتی راحته اما شرایط با شرایط فرق میکنه


نظرات 2 + ارسال نظر
بندباز دوشنبه 4 اردیبهشت 1396 ساعت 12:40 http://dbandbaz.blogfa.com/

قطعا هر کسی شرایط خودش رو داره و خودش بهتر از هر کسی می دونه چی کار کنه و چیکار نکنه... سوءتفاهم نشده باشه بابت کامنت پست قبلی.

نه سو تفاهمی در کار نیست فقط برای دل خودم باید توضیح میدادم که چرا ما مجبوریم نقاب بزنیم چون خیلی ها نقاب رو به دروغ تعبیر میکنن خب درسته نوعی دروغ گفتنه اما گاهی ادم مجبوره بر خلاف میلش رفتار کنه

علی یکشنبه 3 اردیبهشت 1396 ساعت 19:14 http://lajani.blogsky.com/

توی زندگیای بی هویت داغون ما بدترین کار شخم زدن گذشتس...هربار یه سنگی ازش درمیاد میره زیر پامون که تا کله پامون نکنه ول کن نیست
همه چیو بشور بزار کنار...ملت ما خیلی فراموشکارتر از این حرفان

اخه بعضی موقع بعضی حرفا یی که می شنوی یا چیزایی که میخونی داغونترت میکنه
یه جورایی لج ادم در میاد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد