تانگوی چند نفره

ارامشی که نیست در جنگی هم اگر حاضر نبودیم ، جنگی در ما حاضر بوده همیشه .

تانگوی چند نفره

ارامشی که نیست در جنگی هم اگر حاضر نبودیم ، جنگی در ما حاضر بوده همیشه .

45

کارت کتابخونم اون مدلیه که هر جای ایران می تونم کتاب بگیرم نمی دونم چی بهش میگن اما من اسمشُ گذاشتم کارت بین المللی :) امروز بابای طفلی رو با اون حال بد سرما خوردش مجبور کردم بره شیرازُ بگرده یه کتابخونه پیدا کنه برام کتاب مسیح باز مصلوب نیکوس کازانتزاکیس بگیره بعد خیلی پاک و پاکیزه استرلیزه بده مامان که برام بیاره تو بخش

من نمی دونم چه صیغه ای که هر چیزی جز ادما می تونن وارد بخش قرنطینه بشن بستری شدن بدون ملاقاتی بدترین نوع بیمارستان گذرونیه   اونم بدون ندیدن بابا اخه چه وقت سر ما خوردنت بود پیرمرد ؟

ناتور دشت که تموم بشه مسیح باز مصلوب می خونم راستش خیلی وسوسه میشم باز ناتور دشت رو پرت کنم یه گوشه اما جلو خودمُ می گیرم  دفعه قبل هم درست فصل بیست ویکم  که شروع شد نخوندمش اما اینبار باید ، با تاکید میگم باید تمومش کنم  و بفهمم هولدن ته کتاب چی به سرش میاد  آخه حیف حالا که بیست ویک فصل از بیست وپنج فصلشُ خودنم تا اخرش نرم

مسیح باز مصلوب رو قبلا خوندم وحسابی ازش لذت بردم  دیروز کتاب بارون درخت نشین به دستم رسید که هدیه تولدم بود از طرف مرجان عزیز  داداشم برام از شهرمون با خودش آورده بود تا خواهرشُ خوشحال کنه و واقعا خوشحال شدم  هیچ چیز نمیتونه اندازه داشتن کتاب حالمُ خوب کنه  و هیچ چیزی اندازه داشتن وخریدن کتاب توسط  دوستان  حسادت بر انگیز نیست :) مانا میگه کاش همه ی حسادتا مثل حسادت تو بودن اینجوری همه یه قدم جلو می رفتن ودنیا بالاخره تغییر میکرد :)))

از احوال بیمارستان بگم که دیروز تزریق داشتم و طبق معمول همیشه پلاکت خونم  پایین بود دو کیسه خون نوش جان کردم  و حس خون آشامی رو داشتم که سیر شده و مثل گرگ تو داستان بزبز قندی بعد خوردن بزغاله ها سنگین شده وبه چرت بعد غذا نیاز داره :))

یه چند مدل دستگاه هم بهم وصل کردن که شبیه  فضانوردا شدم  خیلی خوشگل شدم با ماسک رو دهان

و الان نوبت جنگیدن با عوارض بعد شیمی درمانی

با استخون درد شدید نشستم پای لپ تاپ و می نویسم فقط بخاطر اینکه درد رو فراموش کنم خب من هیچوقت مغلوبش نبودم الانم نمیخوام فکر کنه می تونه از پا درم بیاره

به نظرم سرطان یا بهتره بگم بیماری از هرنوعش ، مخصوصا سرطانُ میشه با قدرت ذهن شکست داد   ولی از خدا چه پنهون از شما هم چیزی پنهون نیست خیلی وقتا هم اونقدر خسته شدم که دلم میخواستِ تسلیمش بشم وبه یه خواب ابدی برم و بقول عمو کریم خِلاص

اما خیلی وقتها هم اون روحیه جنگجو و مبارزه طلبم نگذاشته مغلوبش بشم

 به هر حال خودتون می دونید

من نه انم  که زبونی کشم از چرخ فلک




نظرات 4 + ارسال نظر
مسعود قلعه شنبه 9 اردیبهشت 1396 ساعت 22:26 http://a2ms.persianblog.ir

سلام
من از انسانهای جسور و با شهامت خوشم میاد. انسانی که نخواد با دشمنش ( هر دشمنی که البته بیماری هم جزو اوناس) بجنگه ذلیله. هر آزاده ای هم از ذلت بدش میاد. آدم ذلیل نفس هم بکشه مرده به حساب میاد.
آفرین به تو که مجاهدی و می جنگی و حتما هم پیروز میدان خواهی شد. پیروز سربلند.
همینکه در بیمارستان هم می خوانی و هم می نویسی پیروزی... دمت گرم...
باز هم نوشته هاتو می خونم و انرژی می گیرم.
شاد باش و تندرست.

ممنونم از کامنت خوبتون

بندباز شنبه 9 اردیبهشت 1396 ساعت 11:20 http://dbandbaz.blogfa.com/

هی شوالیه! حواسم بهت هست...
راستی موسیقی یادت نره. موسیقی خوب گوش کن.

ممنونم مر جان گلی
حتما موسیقی هم تو برنامه اس

سحر پنج‌شنبه 7 اردیبهشت 1396 ساعت 14:08

این نوشتن هم جزیی از اون مبارزه است ها ... یادت نره که خواننده ها منتظرند!

بله جزیی از مبارزه اس

هانی پنج‌شنبه 7 اردیبهشت 1396 ساعت 14:04

جنگجوها همیشه تحسین برانگیزن. و این روزهای تو... حس میکنم یه جنگه که برنده خواهی شد.
و
هولدن رو بخون!
و
مرسی که از حالت بی خبرمون نمی ذاری

امیدوارم برنده باشم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد