دیگر منتظر کسی نیستم هر که آمد ستاره از رویاهایم دزدید هر که آمد سفیدی از کبوترانم چید هر که آمد لبخند از لبهایم برید منتظر کسی نیستم از سر خستگی در این ایستگاه نشستهام!
به نظرم هر کسی اومد چیزی از من گرفت و چیزی به من بخشید... منم قطعا همین کارو باهاش کردم... منتها این مبادله... امیدوارم که برای همه مون رضایت بخش تموم بشه..
خستگی وبی اعتمادیش و دردش به آموخته هاش نمی ارزه حداقل کفه ترازو به نفع آموخته ها بالا نیست هر چند نمی شه اموخته ها وتغییرات پس از طوفان رو انکار کرد و البته قدرتی که پشت بندش میاد
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
کاش سوار قطار میشد...
به هر حال فکرمیکنم رفتن همیشه از موندن بهتره انگار
وقتی پای آدمها درمیون باشه
شاید ...
به نظرم هر کسی اومد چیزی از من گرفت و چیزی به من بخشید... منم قطعا همین کارو باهاش کردم... منتها این مبادله... امیدوارم که برای همه مون رضایت بخش تموم بشه..
خستگی وبی اعتمادیش و دردش به آموخته هاش نمی ارزه حداقل کفه ترازو به نفع آموخته ها بالا نیست هر چند نمی شه اموخته ها وتغییرات پس از طوفان رو انکار کرد و البته قدرتی که پشت بندش میاد