تانگوی چند نفره

ارامشی که نیست در جنگی هم اگر حاضر نبودیم ، جنگی در ما حاضر بوده همیشه .

تانگوی چند نفره

ارامشی که نیست در جنگی هم اگر حاضر نبودیم ، جنگی در ما حاضر بوده همیشه .

من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک( شورش 1)

اولین قدم امروز با شکست مواجه شد شکستی مفتضحانه وبدتر از  شکست ناپلئون تو نبرد واترلو

بااولین قدم آنچنان ناک اوت شدم  که  ترجیح دادم  چمدون ببندم  و راهی بشم اما این اولین قدم بود  یه حمله ناشیانه که با ضد حمله ای حرفه ای مواجه شد

عمو مجید من هنوز همون دختر بچه ای هستم که میخوام دنیای خودمُ خودم بسازم یادته  وقتی می افتادم می گفتی پاشو و من می گفتم عمو خسته شدم دستامُ می گرفتی وزانو های زخمیمُ می تکوندی و می گفتی راه بیافت  همیشه مجبورم می کردی تو اون زمین سنگلاخ کنارت قدم بزنم و من تلو تلو خوران تو سنگ و خار وخاشاک دنبالت می اومدم تا بهم برکه ماهی سیاه رو نشون بدی  هیچ وقت نتونستم برکه ماهی سیاه رو ببینم یعنی عمرت اونقدر کفاف نداد که بمونی وبهم نشونش بدی اما بعدها که بزرگ شدم فهمیدم اصلا برکه ای تو اون شوره زار نبود  فهمیدم که میخواستی بگی تو زندگی هیچوقت زمین زیر پام صاف وهموار  نخواهد بود میخواستی بگی هر چند بار هم که تو سنگلاخ زندگی زمین خوردی پاشو، زانوهای زخمیت رو بتکون و به  راهت ادامه بده

عمو جون من هیچوقت نتونستم دنیای خودمُ اونجوری که بهت قول دادم بسازم راستش بزدل تر از اونی بودم که حرف مردم رو بتونم تحمل کنم ، حتی جرات نداشتم به مامان بابا بگم چون با یه نه بزرگ مواجه میشدم

اما بالاخره از اولین روز سال نود وش شروع کردم درسته تو برداشتن قدم اول  اشتباه کردم وطوفان نوح به پا شد اما باز هم کاچی به از هیچ حرفامو زدم

عمو مجیدم حقمه که خوب زندگی کنم من یه انسان آزادم که حتی خدا هم نمی تونه تو قالب تعصب وسنت منو محصور کنه چه برسه بنده ی خدا اما شکست خوردم  و هر بار که خار وخاشاک  رفت تو پاهام تر جیح دادم بشینم واز جام تکون نخورم

اما بالاخره موفق میشم




23


چند روز پیش با فروغ حرف می زدم میگفت اسما رو می شناسی ؟ بله می شناسم دختر فلانی رو میگی

پیج اینستاش رو دنبال می کنی ؟

بله

می بینی چه دنیای قشنگی داره ، افکارش وسبک زندگیش

اوهوم

آزاد ورهاست

دقیقا و ادامه دادم خیلی هم دختر قوی ومحکمیِ کاش من هم مثل اون بودم

تو از اون چیزی کم نداری

با خنده گفتم خیلی چیزا کم دارم بیشترین تفاوت من واسما تو زندگیمونه اون راحت وآزاده من مجبورم قاچاقی زندگی کنم یه زندگی زیر زمینی

خندید وگفت تو روحت این قاچاقی وزیر زمینی بودن رو از کجات در اوردی

گفتم اینم نتیجه ی باور به این شعاره یا راهی وجود داره یا راهی می سازم

زندگی تو محیطی سنتی که ظاهرش عوض شده ومغزش هنوز همون عقاید کهنه وقضاوت های نادرسته ، بودن بین آدمایی که  خیلی راحت بهت برچسب می زنن جوری که تا اخر عمرت نمی تونی پاکش کنی  باعث شد  سبک جدیدی از زندگی رو  اختراع کنم یه زندگی نیمه خیالی نیمه واقعی  تفاوت من واسما اینه فروغ جان اون همه ی زندگیش تو واقعیت به سر برده و می بره  چون پدر مادرش حرف مردم براشون مهم نیست اما من نصفش رو به تخیلم پناه بردم  چون مدام شنیدم مردم چی میگن

البته سبک زندگی من هم بد نیست  یعنی من ازش راضیم وتا زمانی که ارضام کنه مشکلی باهاش ندارم اما احتمالا سال جدید شورش کنم و تلاشمُ بکنم با صدای بلند خواسته هامُ بگم 

اینکه بشینی این حرفا رو دو ساعت به سال تحویل بنویسی و اصلا از اومدن عید وبهار خوشحال نباشی نشونه خوبی نیست

البته من هیچ وقت عید وبهار رو دوست نداشتم  ولی نوشتم که یادم بمونه سال نود وشش سال نه گفتن به خیلی چیزا وسال تجربه کردنه  یه زندگی واقعی جدیدِ زندگی که مجبور نباشم از اطرافیانم پنهانش کنم

خداحافظی با وای اگه مامان بفهمه وای اگه کسی ببینه وای ... و سلام به کلی هیجان

حالا که مثل لو کلارک هیچ ویلی ترنری پیدا نمیشه تکونم بده خودم میشم ویلی خودم

من دست به هر کاری بزنم یک موفقیت کامله

من دست به هر اری بزنم یک موفقیت کامله

من ایمان دارم که موفق میشم