تانگوی چند نفره

ارامشی که نیست در جنگی هم اگر حاضر نبودیم ، جنگی در ما حاضر بوده همیشه .

تانگوی چند نفره

ارامشی که نیست در جنگی هم اگر حاضر نبودیم ، جنگی در ما حاضر بوده همیشه .

من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک



یکی از سر گرمی های مازوخیسمی من اینه که با خودکار روی جای کبودی های حاصل از تزریق نقاشی میکشم بهتره بگم دورش :)) درد ناکه اما باعث میشه کمتر فکر کنم اینا نشانه یادگار مونده شیمی در مانی هاست  اینم یه مدل تاتو موقته  و بعنوان یه شاهکار هنری بهش نگاه  می کنم:)))

هر وقت می رفتم بیمارستان کله خرگوش ،ا ،خانم حسنی ( زن همسایه ) و...رو دستم بود به امیر نشون میدادم برای هر کدومشم یه خیالبافی داشتم، حسابی میخندیدجوری  که اشک از چشماش  سرازیر می شد اینقدر میخندید که التماس می کرد ادامه ندم   تقریبا دو هفته ای یکبار که نوبت شیمی در مانی هامون بود و همدیگه رو می دیدیم منتظر بود یه اثر هنری بهش نشون بدم ویه قصه بگم آخرین کبودی دستم نشونش مثل نقشه آمریکا بود  ومیخواستم قصه کریستف کلمب و زنش  رو براش تعریف کنم که نموند ، اینبار قصه ها رو می نویسم وبراش می فرستم  اون دنیایی که توش زندگی میکنه اینجوری اون دنیا هم از شر من خلاص نمی شه  ولی هنوز نیومده بخوابم آدرس بده

/////////////////////////////////////////////////////////////

وقتی با امیر اشنا شدم که اوضاع رو حی خوبی نداشت و به خواست مادرش رفتم دیدنش ایشون میگفتن شاید حرفای یکی مثل خودش روش تاثیر بگذاره واینقد نا امید نباشه کل رفاقت بیمارستانی ما شش ماه طول کشید اما تو همین شش ماه خیلی چیزا ازش یاد گرفتم وتونستم تا حدودی کمکش کنم حال روحیش بهتر بشه بهش یاد دادم از تخیلش استفاده کنه و با بیماری مبارزه کنه اما بیشتر از این نتونست دوام بیاره

رفتن عزیزان و دوستان سخته اما باید پذیرفت .دوستم میگه خشم بسه چند روز امتحانش کردی کافیه واصلا ا بهت نمیاد من خورشید خودمُ میخوام  حداقل تو خوب شو    ، میگه تو خوب شو وبا خوب شدنت  و حال خوبت  انتقام  همه اونایی که نتونستن بیماریشون رو شکست بدن بگیر با این حرفش حس شوالیه قهرمان بهم دست داد شوالیه ای که قرارِ انتقام دوستاشُ از زندگی بگیره    امان از دست این دختر مجبورت میکنه خوب بشی  اینقدر روی خواسته اش به طرق مختلف پافشاری میکنه به نتیجه نرسید تهدید میکنه  و نهایتش به چیزی که میخواد می رسه

و من الان خوبم :)) خودمو جمع و جور کردم وبه زندگی ادامه میدم


من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک

چرخ واژگون کنم گر غیر مرادم گردد


هیچوقت با آدمایی که درگیر بیماری هستن جوری صحبت نکنید که حرفاتون بوی نصیحت  و ترحم ودلسوزی بده   به نظر من بدترین چیزی که حال ما رو بد میکنه حرفای نصیحت گونه  و نگاه های پر از ترحمِ

این حرفای تکراری که گوشم پر ازشون حال رو حیمُ خوب که نمی کنه بدترشم میکنه و باعث میشه حتی اگه طرف حق رو بگه که اغلب میگه تو اون شرایط در مقابلش جبهه گیری کنم، این جور رفتار ها باعث میشه فکر کنم بهم ترحم میکنن و دلشون برام میسوزه و بیشتر لج میکنم و ازشون متنفر میشم

ته همش میگم برو عامو دلت خوشه ، نفست از جای گرم در میاد و به لجبازی خودم ادامه می  دم  :)))

بخاطر همین تو شرایط سخت به غار تنهاییم پناه می برم  و به دوستانم میگم کاری به کارم نداشته باشن چون هم اوقاتم تلخه هم زبونم تو این شرایط من وحشتناک ترین آدم روی زمین میشم ، بخاطر اینکه کسی رو ناراحت نکنم خودمو تو اتاقم حبس میکنم دقیقا همه تو اون شرایط شروع میکنن به دلداری دادن های مزخرف وحرفا و نصیحت های اعصاب خورد کن می دونم از سر دلسوزیِ و پیش خودشون فکر میکنن کمکم میکنن حالم بهتر بشه اما همیشه برعکس نتیجه داده

نکنید این کار رو







نظرات 2 + ارسال نظر
سحر جمعه 22 بهمن 1395 ساعت 16:10

وا اینجا که من ندیدم تو وحشتناک بشی خورشید ... به نظرم کم سابقه ام

نه عزیزم اینجا هیچ کسی وحشتناکی منُ ندیده
البته جای دیگه هم ندیده فقط یه طفل معصومی همیشه در معرض خطره که اونم یاد گرفته تو شرایط سختم چیکار کنه که تیکه تیکه نشه

بندباز جمعه 22 بهمن 1395 ساعت 11:54 http://dbandbaz.blogfa.com/

بودن و درست بودن در کنار آدم هایی مثل تو، کار هر کسی نیست. خوش بحالت اون دوستت.

امیدوارم بتونم دوست خوبی براشون باشم
مرجان یعنی اینقدر وحشتناکم
اگه اینطوره که خیلی خوبه به دراکولا شدن نزدیک شدم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد