تانگوی چند نفره

ارامشی که نیست در جنگی هم اگر حاضر نبودیم ، جنگی در ما حاضر بوده همیشه .

تانگوی چند نفره

ارامشی که نیست در جنگی هم اگر حاضر نبودیم ، جنگی در ما حاضر بوده همیشه .

نا مه ای از اعماق تونل ابی

  سلام

این روزها بیشتر وقتم رو به خوندن یادداشت هایی می گذرونم  که قبلا هم خونده بودم اما هیچی ازش نفهمیدم

انگار حالا که ساعتها تند میگذرند و من به تونل ابی نزدیک تر میشم عطشم برای فهمیدن حرفهات بیشتر شده ، همیشه فکر میکردم وقت برای خوندن یادداشتها زیاده ، میخونم ومثل عامه پسند اینقدر ازش سوال میپرسم که کاملا متوجه حرفهاش بشم اما الان نه تو وقت داری و نه من فرصت .به مغزم فشار میارم وذره ذره کلمات و جملاتی رو که نوشتی تو ذهنم حک میکنم تا بعد، حین مسافرتم به دنیای جدید مرورشون کنم . بقول خودت خدا رو کی دیده شاید تو زندگی بعدی  بازهم همدیگر رو   ملاقات کردیم .

اگه تو زندگی بعدی ملاقاتت کردم ترجیح میدم یه روز بارونی سرد ببینمت با یه لیوان چای لیموی مخصوص ازت پذیرایی کنم  و کلی کاغذ یادداشت ، من سوال بپرسم و جواب بگیرم ، با هیجان حرف بزنم و بشنوم همین فرمون رو بگیر که خوبه

دیروز که با هم صحبت می کردیم و من با هیجان از هذیونام میگفتم ، گفتی حواست باشه وقتی به تونل ابی رسیدی تا تهش نری ، زود برگرد

اما من  ادم کار نصف ونیمه نیستم  میخوام تا تهش برم  و  بگم خدا حافظ دکتر که وارکیان ...

وقتی به مقصد رسیدم  میرم سراغ عمو شلبی  و بخاطر لافکادیو شیری که جواب گلوله را با گلوله میداد ازش تشکر میکنم

من به خیلی ها مدیونم بخاطر حس خوبی که بهم دادن و تنها کاری که میتونم بکنم اینه که وقتی پیداشون کردم ازشون تشکر کنم.

عمو مجیدم رو پیدا میکنم و بهش میگم که بعد از رفتنش عزیز جون چه حالی داشت ، اما فکر میکنم خودش بدونه که بعد رفتنش چی به ما گذشت

نمیدونم چرا امروز مرگ برام اینقدر ترسناک شده که نفسم بالا نمیاد چه برسه باهاش شوخی کنم پس فعلا خداحافظی میکنم  ، وقتی حالم بهتر شد بقیه حرفهام رو می نویسم

یادم رفت بگم این عکس سلین رو لا بلای یادداشت هات پیدا کردم اگر سلین واقعا همین باشه که تو عکس دیدم بنا به هزار ویک دلیل که بعدا میگم  واقعا باید دوستش داشت



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد