تانگوی چند نفره

ارامشی که نیست در جنگی هم اگر حاضر نبودیم ، جنگی در ما حاضر بوده همیشه .

تانگوی چند نفره

ارامشی که نیست در جنگی هم اگر حاضر نبودیم ، جنگی در ما حاضر بوده همیشه .

حضرت حال

در ادامه پست قبلی باید بگم من عاشق جناب خیام هستم  بقول دوست عزیزی حضرت حال :))

فقط یه سوال برام پیش اومده که حتما لازمه تو دنیاهای بعدی ایشون رو پیدا کنم وبپرسم یکی نیست به  خیام عزیز بگه  تو شعراش بنده های خدا رو به نوشیدن می وخوشیِ حال دعوت کرده به  این فکر نکرده که حرامه :)))اصلا ما رو چه به خوشی های این مدلی؟:))) 

این قافله عمر عجب می گذرد

دریاب دمی که با طرب  می گذرد

ساقی غم فردای حریفان چه خوری

پیش آر پیاله را که شب میگذرد

یا جای دیگه فرمودند

برخیز وبیا بتا برای دل ما

حل کن به جمال خویشتن مشکل ما

یک کوزه شراب تا بهم نوش کنیم

زان پیش که کوزه ها کنند از گل ما

یا این شعر

دریاب که از روح جدا خواهی رفت

در پرده اسرار فنا خواهی رفت

می نوش ندانی از کجا امده ای

خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت

 به من بگید منظور از می نوش تو این شعرا چیه کاری به معنی  کردن معلم ادبیاتا هم ندارم اخه اونا استاد عوض کردن معنی شعرهستن :)))

هزار ماشالله چه اشتهایی هم داشته یه جا میگه پیاله جای دیگه میگه کوزه جای دیگه میزانی برای نوشیدن شراب معین نمی کنه فقط میگه می نوش و این بستگی به ظرفیت ادم داره که زیاده روی کنه یا نه :)))

------------------------------

قسمت اول پست که یه شوخی بود با جناب خیام

بعدا نوشت ( درد دل نوشت)

گاهی به تارعنکبوت هایی که بعنوان عرف جامعه ، قانون و.... فکر میکنم دلم می گیره حالا جناب خیام هی بگه دریاب که از روح جدا خواهی رفت  هی بگه خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت  این تارعنکبوتا رو نمیشه کاری کرد

یک نمونش رو ذکر میکنم  وقتی ریسس گزینش اداره آ میاد تو محل کار ومیگه اگه لباست فلان باشه اگه آرایش داشته باشی و اگه .... اگه ... اگه ...  گزینش نمیشی ویا به مشکل بر میخوری  و من و امثال منو مجبور میکنه به نقاب زدن فکر میکنی خوشی میمونه ، وقتی که میدونی داری دروغ میگی و از خودِواقعیت دوری فقط بخاطر اینکه به شغلت احتیاج داری ... خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت غم سنگین روی دلتو آروم نمیکنه 

وقتی برای سازماندهی و انتقالت به همه چی جز کارایی و  شایستگیت امتیاز میدن وبازم مجبورت میکنن بر خلاف میل وعقیدت  نقاب بزنی وبشی اونی که میخوان  خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت دردتو دوا نمیکنه

خیلی دلم برای خودم تنگ شده  :(((

من یک عدد خود واقعی گم کردم در صورت یافتن بهم برش گردونید و مژدگانی بگیرید





نظرات 3 + ارسال نظر
سامورایی چهارشنبه 31 شهریور 1395 ساعت 19:52

رفتی اون دنیا ازش بپرس و به منم بگو
ولی منظورش کاملن مشخصه:
می نوش و خوش باش و فکر فردا نباش
نقد این دنیا رو بچسب که اون دنیا نسیه س

من که با اون دنیایی ها خیلی کار دارم فقط چطوری از اون دنیا بهت بگم منظورش چی بوده ؟ :))
گفتنش آسونه وعمل کردنش سخت چون تو همین دنیا برای بدست اوردن نقدش ممکنه جونتو از دست بدی
حرامه رو میشه هزار جور برداشت ازش کرد اما منظورم این دنیا اون دنیا نبود کنایه به کسانی بود که خوشی همه جورش براشون حرامه حتی اگه یه اب بازی باشه و خوشی رو از مردم گرفتن نتونستم بهتر بیانش کنم

هانی چهارشنبه 31 شهریور 1395 ساعت 09:27 http://hanihastam.persianblog.ir/

راه دوری نرید! منظور همین دور و بره!

+می نوش که عمر جادوانی این است...

درد اینه که همه چی برای ما اشکال داره گاهی با خوندن بعضی کتابا بعضی شعرا و شنیدن بعضی حرفا هزارتا سوال برام پیش میاد کلا تو مملکت ما شادی حرامه

محمد سه‌شنبه 30 شهریور 1395 ساعت 15:40 http://seventhsky.blogsky.com/

هیچ کس نمیدونه
فقط خود شاعر میدونه چی گفته

شاعر رو از کجا گیر بیاریم حالا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد