وقتی بیمارستانم بیشتر از همیشه تیتراژ هزاردستان رو گوش میکنم یه جورایی حالمُ خوب می کنه موسیقی دلنشین مخصوص اتاق 312
بجای اینکه به سرم روی دستم نگاه کنمُ قطره قطره دارویی که وارد بدنم میشه رو بشمارم و به این فکر کنم که تو این جدال بزرگ کی برنده میشه ؟چشمام رو می بندم ورضا خوشنویس ، مفتش شش انگشتی ، شعبون استخونی ، خان مظفر وابوالفتح صحاف رو تصور میکنم و حس خوبی که با دیدن این سریال داشتم و دارم دوباره در من زنده میشه
ادمهای مبارز همیشه دنبال راهی هستند برای وصل شدن به زندگی تو ذهنشون دنبال چیزایی هستند که بوی زندگی بده ، امیدوارشون کنه وبهشون قدرت جنگیدن با بیماریو بده هزاردستان برای من همون انگیزه رو بوجود میاره ، مردمی که برای رسیدن به آزادی مبارزه کردند وپا پس نکشیدند بهم ِ یاداوری می کنند من هم باید بجنگم و پیروز بشم
خانم معلم چقد خوبه که فیلما یا کتابا با تو این کار رو می کنن. یا بهتره بگم چقد خوبه که با فیلما اینجوری تا می کنی. این خودش ساختن یه دنیا، از قطعه های ظاهرا کوچیکه.
خیلی چیز های کوچیک کوچیک دیگه ای هم هست که اوقات بیمارستانیمو با اونا می گذرونم مثلا حرف زدن با درخت کنار پنجره اتاق 312 :)