تانگوی چند نفره

ارامشی که نیست در جنگی هم اگر حاضر نبودیم ، جنگی در ما حاضر بوده همیشه .

تانگوی چند نفره

ارامشی که نیست در جنگی هم اگر حاضر نبودیم ، جنگی در ما حاضر بوده همیشه .

38


باید صبر داشته باشم که یک روزی،یک جایی،یا یک جوری ، کسی   و یا شاید یک چیزی....

آری ،بیشتر از این ها باید صبر داشته باشم


با

37

چاقالوی  دوست داشتنی من 

هدیه ی تولدم 

کار دست دوست عزیزم فرزانه جون

گندم گل گندم ای خدا شادی مال مردم ای خدا

گندم گل گندم ای خدا          شادی مال مردم ای خدا

شعری که دایی ناصر خدا بیامرزم  میخوند اگه میخواید بقیش رو بخونید  سرچ کنید متل گل گندم ( اگه اشتباه نکنم همین بود ) چون اونقدر طولانیه که جز همین بیتش وصدای گرم وگیرای داییم چیزی تو ذهنم نمونده



 نقش ونگار ابرها تو اسمون رو خیلی دوست دارم  ناخوداگاه بیشتر عکس هایی که می گیرم از آسمون وابر هاست 

شاید بخاطر اینه که پرواز و اوج گرفتنُ دوست دارم وآسمون تداعی کننده پیشرفت وپرواز و من بالاخره یک روز مثل جاناتان مرغ دریایی    به آرزوم می رسم  اونوقتِ که همه باورم می کنند

دادا حجی

امروز بیست و دومین سالگرد مادربزرگم بود 

دادا  حجی ، زنی صبور وساکت   ، تنها چیزی که خوب ازش تو ذهنم مونده  تنور گلی  و  نون پختنش بود 

خیلی بده که همه ی تصویر های مادربزرگم داره از ذهنم پاک میشه اما خوشحالم که چند ماه دیگه میرم پیشش و اونوقت می تونم خیلی واضح ببینمش


 تنور گلی- بچگیام تو حیاط خونه دادا حجی ( مادربزرگ پدریم ) و بالا پشت بوم  خونه دایه ( مادربزرگ مادریم ) وجود داشت البته این تنور 

مدل تنورایی که بچگیام دیدم نیست اما با دیدنش یاد نون پختن مادربزرگام  افتادم بخاطر همین ازش عکس گرفتم

اینم یه منقل گلیه که ما تو زبون محلی بهش میگیم   کلک  شُلی 

دادا یا دایه = مادربزرگ ( هر دوتاش یکی اما بستگی داره نوه بزرگ های هر خونه مادربزرگشون رو چطور صدا  کنن پسر خالم گفته دایه ما هم تبعیت کردیم و من بعنوان نوه بزرگه گفتم دادا بقیه هم تابع من )

تو خانواده پدریم تنها نوه ای هستم که به زبون محلی صحبت میکنم واین یه مزیت داره میتونم ضرب المثل های محلی رو بهتر از بقیه که فارسی صحبت میکنن متوجه بشم و یه پا مترجم هستم )

34

خدای در های باز 

خدای درهای بسته  مارا از این آستانه برهان


بالاخره لپ تاپم درست شد حالا می تونم عکسایی که از بهار کوتاه  جنوب  گرفتمُ  به در و دیوار این خونه آویزون کنم شما ببینید

19


سرا پا اگر زرد وپژمرده ایم

ولی دل به پاییز نسپرده  ایم

چو گلدان خالی لب پنجره

پر از خاطرات ترک خورده ایم

اگر داغ دل بود ما دیده ایم

اگر خون دل بود ما خورده ایم

 دلی سر بلند وسری سر به زیر

از این دست عمری به سر برده ایم

قیصر امین پور


18

من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک

چرخ واژگون کنم گر غیر مرادم گردد



باغچه ی  خونه ی پدری


سیاره حمرا

امروز با دخترای گلم رفتیم اردو خیلی خوش گذشت

محل اردو جای خاصی نبود یه پارک توی شهر اما برای بچه های روستایی انگار خود بهشت بود اونقدر ذوق زده بودن وهیجان داشتند که تعجب کرده بودم  روستای محل تدریس من تقریبا نزدیک شهرِ اما انگار این بچه ها تمام عمرشون از محل زندگیشون پاشون رو نگذاشته بودن بیرون  کلی برام شعر عربی خوندن که من معنی هیچ کدوم رو متوجه نمی شدم هر از گاهی کلمه ای رو معنی می کردم وبر اساس اون شعر هاشون رو ترجمه می کردم که باعث می شد  از خنده بترکن چون معلوم می شد کلا معنی شعر عوض شده

از اون همه شعر فقط یه چیز رو متوجه شدم اونم سیاره حمرا ( البته اگه درست نوشته باشم ) که معنیش میشه ماشین قرمز و سمرا مریضه که میشه سمیرا بیمار جریان از این قرار بوده که سمیرا مریض میشه با ماشین قرمز می برنش بیمارستان دکتر هادی نامی درمانش می کنه :))) 

امسال از شاگردام  یاد گرفتم از یک تا ده رو عربی بشمارم  و همین باعث شد تو تدریس ریاضی اوایل سال کمتر به مشکل بر بخورم  الان  می تونم در حد ضروریات چند کلمه باهاشون عربی صحبت کنم وای که چه ذوقی  می کنند می گن خانم ما به شما عربی یاد می دیم شما به ما فارسی شما عرب می شین ما عجم چه دنیای شیرینی دارن بچه ها مخصوصا کلاس اولی ها  هر روز پنج دقیقه ازم درس های عربی روز قبل رو می پرسن و کلی بهم می خندن که نمی تونم با لهجه صحبت کنم

خدا رو شکر بخاطر حس وحال خوبی که طی چهارده سال زندگی با بچه ها تجربه کردم