تانگوی چند نفره

ارامشی که نیست در جنگی هم اگر حاضر نبودیم ، جنگی در ما حاضر بوده همیشه .

تانگوی چند نفره

ارامشی که نیست در جنگی هم اگر حاضر نبودیم ، جنگی در ما حاضر بوده همیشه .

نمی دونم این عکس از کجا تو گوشیم بود وقتی داشتم  حافظه ی گوشیمُ خالی می کردم پیداش کردم خوشم اومد به البوم این خونه اضافش کردم من عکاسش نیستم و نمی دونم عکاسش کی بوده


  خیلی بعد نوشت :خب بعد کلی شک کردن طی کامنتی که زیر همین پست می تونید ببینید عکاس این عکس هم مشخص شد 

ایشون کسی نیست جز هانی خان نویسنده وبلاگ احتمال اینکه  خودم باشم   من ازشون اجازه گرفته بودم و عکس رو ذخیره کرده بودم برای بک گراند گوشی و از اونجایی که حافظه ام در حد یه جلبکه فراموش کرده بودم :))))

این گل و عکس زیبا تقدیم به همه ی دوستان خوبم



55


یکی از نصیحت هایی که بابام به منو داداشم می کنه اینه که محبت بی قید وشرط به آدما یه جور بیمه عمر محسوب میشه پس تا می تونید به اطرافیانتون محبت کنید  ولی هیچوقت انتظار باز گشت نداشته باشید ، محبت کردن حال آدمُ خوب میکنه وهمین حال خوب بهترین جایزه است 

وقتی پارچه ونخ وسوزن دست گرفتم و عروسک هایی برای خیریه دوختم وقتی برای خوشحال کردن دوستای وبلاگیم دست به دوختن عروسک های دلخواهشون زدم هیچوقت انتظار جبران نداشتم ،  به هیچ چیزی فکر نمی کردم جز تصور لبخند وذوقشون و تنها سهم من تصور شادی یه آدم بود ، کسی که نه می بینمش و نه می شناسمش 

یه چیز جالب اینکه اکثر دوستای وبلاگیم مثل خودم عروسک جغد دوست دارند و اولین هدیه جغد من نصیب رفیق بد مست شد دوستی که من خواننده خاموش و گاهی روشن وبلاگش بودم 

دومین هدیه به رفیق هیچ کسم تعلق گرفت که نشد براش پستش کنم و یک ساله که تو کمده 

سومیش و چهارمیش و..... 

این مدت هم که عروسک های زیادی دوختم وبه بچه ها هدیه دادم از طرف شما دوستان وبلاگی 

هیچوقت جز همون تصور لبخند از کسی چیزی نخواستم هر چند که عزیزانی هم لطف کردند و کتابهای ارزشمندی بهم هدیه دادن 

ولی میخوام بدونید حال خوش خودتون و دلتون برای کسی که معلوم نیست چقدر دیگه زنده می مونه باارزش تر از هر دارایی میخوام به خودم وهمه ثابت کنم که اگه قطره ای از اقیانوس آلوده شده پس نمیشه به کل اقیانوس تعمیمش داد هنوز نیروی خیر وخوبی قدرتمنده  اونقدر دنیا بد نشده که از آدما ناامید بشم

هیچوقت فکر نمی کردم یه روز وبلاگ دوست عزیزی  با همچین پستی روبرو بشم 

پستی که بیشتر از ده بار خوندمش ، خجالت کشیدم از این همه لطف چون تو این طور مواقع زبونم بند میاد ونمی تونم چیزی بگم  خوشحال شدم  و بغض کردم چون روزی که اون عروسکها رو دوختم   تو دلشون یه عالمه عشق و محبتی که  از طرف خدا تو وجودم امانت بودُ گذاشتم و یواشکی تو گوش عروسکا گفتم که از رفیق ناشناختم مراقبت کنند 

درست مسوولیتی که به همه ی عروسک هایی که تو  این سالها دوختم وبه آدمای مختلفی هدیه دادم سپردم 

وقتی معلوم نیست که اونقدر زنده می مونید که شاهد خیلی چیزا و تغییرات تو دنیا باشید وقتی دلتون میخواد اون لحطه که حالتون خوبه همه مردم دنیا هم با شما شادباشن و مطمعن نباشید که این اتفاق خواهد افتاد  دست به کار می شید وایده ی عروسک های مهربانی رو عملی  می کنید  عروسک های من حامل پیام عشق و محبت بی قید وشرطی هستن که خدا به ما امانت داده و پدرم وصیت کرده بچه هاش منتشر کننده اون تو این دنیای پر از سختی باشن 

پس من فقط وفقط وظیفه ام رو در قبال شماها انجام دادم  و هیچ کار خاصی نکردم که بخوام تا این حد مورد لطف قرار بگیرم باور کنید این حرفا واقعی ترین حرفایی که می شه شنید و تعارفی توش نیست 

فکر های یک فکر دیگرم

او توی  اتاقش که رنگ دیوارهای آن به رنگ هلوست تنها نشسته و تنها فکر می کند .

او به فکر هایی فکر می کند که مدت ها قبل فکر بوده و حالا دیگر نیست.نه که اصلن هیچ فکری نباشد ، بلکه فکر هایی هستند که او قبلن به آنها فکر کرده  و از آنها فکر های تازه ای تولید شده .

او توی اتاقش که رنگ دیوار های آن به رنگ هلوست تنها نشسته  و تنها دارد به فکر هایی فکر می کند که از فکر های قبلی تولید شده  و حالا برای  خودشان فکر هستند .

این فکر ها نیز بعد مدتی فکر نیستند . نه که اصلا فکر نباشند بلکه فکر هایی هستند که از فکر فکر هایی که او قبلن به آنها فکر کرده ، تولید شده . او توی اتاقش که رنگ دیوار های  آن به رنگ هلوست تنها نشسته و دارد به فکر هایی ....

# فرهاد کریمی



دختری که پادشاه سوئد را نجات داد ولی حوصله ی منُ سر برد :))

اینبار می خوام از کتابی بنویسم که از خوندنش اصلا لذت نبردم 

دختری که پادشاه سوئد را نجات داد یوناس یوناسن 

یکی از چهار کتابی  که از رفیق هیچ کسم هدیه گرفتم   برخلاف تعریف های زیادی که ازش شنیدم بیشتر شبیه یه مستند بود تا داستان 

از داستانش چیزی نمی نویسم شاید دلتون خواست بخونید وشاید شما بر خلاف من خوشتون بیاد ولی از نظر من 578 صفحه مستند ه شبیه مستند های مایکل مور البته من با خوندنش یه جورایی فارنهایت 9/11 اومد تو ذهنم بی ربط یا با ربطشم نمی دونم اخه من هیچ چیزیم طبق قاعده و قانون نیست که کتاب خوندنم باشه  و فقط خوندمش چون تو بیمارستان کتابی  غیر از این در دسترس ندارم:)))) 

یه جورایی هم داستان بی خود کش اومده بود لزومی نداشت بدبیاری های شخصیت های داستان رو نویسنده اینقدر کش میداد همین موضوع باعث شد خیلی برام جذاب نباشه اما دلیل خوبی نیست که معرفی اش نکنم بخونید شاید شما لذت بردید

مشخصات کتاب من

دختری که پادشاه سوئد را نجات داد 

یوناس یوناسن

تر جمه کیهان بهمنی 

نشر اموت 



54

معلم کلاس اول بودن اونم تو منطقه های محروم و دو زبانه سختی های خاص خودش رو داره که واقعا آدمُ از پا در میاره حداقل برای من احساساتی واقعا سخت می گذره بچه هایی با انواع مشکلات که کمترینش مشکل مالی هست 

اما بزرگترین حسنش اینه که آخر سال وقتی بچه ها با سواد می شن به خودت می گی این حاصل زحمات منه ، وقتی روخوانی رو بدون اشکال می خونن البته با لهجه   آدم از خوشی تو پوست خودش نمی گنجه 

و به خودت افتخار می کنی که تونستی قدم اول رو بخوبی برداری 

موقع جشن الفبا وقتی بهشون نگاه می کردم تو دلم بهشون می گفتم ممنونم کوچولو های من که دوام اوردید و سختی ها رو کنار هم سپری کردیم عاشقتونم و بهتون افتخار میکنم 

نمی دونم بعد از این چه اتفاقی براشون می افته وسرنوشت اونا رو تو چه مسیری  قرار می ده  اماهمه تلاشمُ کردم که بعنوان معلم کلاس اول خاطره ی خوبی از خودم تو ذهنشون بسازم 

 با هم خوش بودیم از هم دلخور می شدیم  وقتی درس می خوندن وپیشرفت می کردند خوشحال ، وقت تنبلی هم ازشون دلخور می شدم  

اما تمام تلاشم رو کردم اون چهار ساعتی که در طول روز  کنارم بودن محبتی که از طرف خانواده های نابسمانشون ازشون دریغ می شد رو جبران کنم چقدر موفق بودم رو خدا می دونه 

دعای هر روز وشبم خوشبختی دخترام بود وهست 

حالا که کلاس خالیه و هیچ سر وصدایی نیست بدجور جای خالیشون حس می شه 

دلم براتون تنگ می شه عزیزای دلم و به خدا می سپارمتون








دلم براشون تنگ می شه  


53

وقتی کتاب من پیش از تو جوجو مویز رو خوندم اولین چیزی که تو ذهنم حک شد عمل ا تانازی بود 

کاش ادما حق انتخاب بین زندگی و مرگ رو داشتن 

کاش من هم جسارت ویل ترنر رو داشتم و به این همه درد خاتمه می دادم اما فکر غصه خوردن پدر مادرمم آزارم می ده 

هفته گذشته سومین بدخیمی هم تشخیص داده شد به خودم گفتم رفیق  غصه نخور تا سه نشه بازی نشه  یا اینبار راهی دیار باقی می شی یا باز هم مثل هفت سال گذشته قسر در می ری 

مرگ خانم روژین رو فراموش کرده بودم تا اینکه چند خطی در موردش  وبلاگ دوستی خوندم 

و دوباره یادم اومد که مرگ برای آدمهایی مثل ما بهتر از زندگی 

نمی دونم چرا اطرافیانمون اینو نمی فهمن مگه نمی گن مرگ حقه خب دیر و زود داره اما سوخت وسوز نداره هزاران شکل برای مردن هم وجود داره  مردن از سرطانم یه نوعش خودکشی هم نوع دیگش 

هیچوقت دلم نمیخواد چیزی بنویسم که باعث ناراحتی کسی بشه ولی گاهی اشکام جوری سرازیر می شه که نمی تونم جلودارش باشم امشب هم  از همون شباس 

کاش ادمای سالم یک لحظه می تونستن جای ما باشن البته هیچوقت اینو نمی خوام ولی ای کاش راهی وجود داشت که بتونن در حین سلامت جسم و روح آسیب های روحی وجسمی که به ما وارد میشه رو درک کنن یا حداقل برای چند ثانیه تصور کنن

خیلی سخته مدام بخوای اشکاتو مخفی کنی مامان می پرسه چته بچه و من در جوابش میگم هیچی  حسایتم آزارم می ده 

هنوز هم گوشه ی ذهنم  به  اتانازی فکر می کنم 

 و اصلا از مرگ نمی ترسم   وقتی ادم به مر حله ای می رسه که برای کار های روزانه اش محتاج کمک می شه باید حق انتخاب داشته باشه که بمونه یا بره 

و باز هم گوشه ی ذهنم اتانازی رو نگه داشتم بعد خوندن کتاب من پیش از تو به این فکر افتادم که تحقیق کنم ببینم چه کشورهایی این عمل رو انجام میدن بجز سوئد هلند  و بلژیک ویکی دو ایالت امریکا  و البته یک بیمارستان مخصوص ن دریایی  روی کشتی در استرالیا هیچ جای دنیا هیچ بیماری حق انتخاب بین مرگ و زندگی رو نداره و این ظالمانه ترین رفتاریه که وجود داره

همکار های خدا


ممنونم که کمکم کردید به یکی از آرزوهام برسم واقعا ممنونم و خیلی خیلی دوستتون دارم 

ممنونم که اعتماد کردید باور کنید از خوشحالی سر از پا نمی شناسم 

پولی که پیش من امانت بود صرف خرید اقلامی برای ماه رمضان سه خانواده بی بضاعت شد و ما به کمک هم تونستیم قدمی  هر چند کوچیک برای کمک به همو طنامون  بر داریم 

امیدوارم که   همیشه سلامت و خوش و خرم باشید و خدای مهربون تمام خوبی های عالم رو نصیبتون کنه فرشته های خدا 

حالا   همه ی ما همکار خدا هستیم 

 واقعا نمی تونم خوشحالیمو در قالب کلام بیان کنم  امیدوارم بتونیم راه خوبی رو که در پیش گرفتیم ادامه بدیم 

اون دسته از دوستانی که سفارشش هنوز بدستشون نرسیده  مقداریش اماده است و بقیه اش هم در حال اماده شدنه  وبه زودی به دستتون می رسه

اولین قدم با خرید کالا شروع شد ولی اگه زنده باشم وتوانی برای برداشتن قدم های بعدی داشته باشم تر جیح میدم هزینه ی جمع اوری شده رو نقدی  کمک کنم فکر کنم اینجوری بهتر باشه  بازم ممنونم

اگه کمک های شما نبود این ایده تا ابد در حد آرزو باقی میموند و ارزو بدل از دنیا می رفتم

اونقدر تو دلم قربون صدقتون رفتم که خدا میدونه فقط خجالت می کشم اینجا هم قربون صدقتون برم مهربونا