تانگوی چند نفره

ارامشی که نیست در جنگی هم اگر حاضر نبودیم ، جنگی در ما حاضر بوده همیشه .

تانگوی چند نفره

ارامشی که نیست در جنگی هم اگر حاضر نبودیم ، جنگی در ما حاضر بوده همیشه .

من پیش از تو


کتاب من پیش از تو

جوجو مویز

متر جم مریم مفتاحی

در مورد این کتاب باید بگم برای خوندنش مقاومت زیادی داشتم  . وقتی زیادی از چیزی تعریف بشنوم  برخلاف دیگران ترجیح میدم نرم سراغش حالا اگه کتاب باشه مقاومتم چند برابر میشه

وقتی دختر خالم بهم هدیه داد مدتی تو کتابخونم بود وبعدش به خالم امانت دادم وقتی خاله با اون حجم کاریش دو روزه کتاب 534 صفحه ای رو تموم کرد تعجب کردم ازش پرسیدم خوندی؟ واقعا خوندیش ؟ و پاسخ شنیدم بله


کنجکاو شدم  ، و تو تعطیلات عید شروع کردم به خوندن یک روز ونیمِ تموم شد

داستانش نسبت به نوشته های وونه گات یا کالوینو که جز نویسنده های محبوب من هستند چیز خاصی نداشت یعنی غافلگیرم نکرد  یه جورایی شبیه فیلمای عا شقانه ای بود که دیده بودم اما فیلم عاشقانه ی خوبی بود جوری که  وادارت میکرد کتاب رو کنار نگذاری   خیلی هیجان زده نشدم از خوندنش ولی اونقدر ی خوشم اومد که کتاب من پس از تو که ادامه همین داستان وکتاب هست رو سفارش بدم یه جورایی امیدبخش وآرامبخش از خوندنش لذت خواهید برد

حداقل نفعش برای من این بود که بعد از خوندنش حس آرامش عجیبی داشتم امیدوارم شما هم با خوندنش حالتون خوب بشه :))

خوشنویس


برای اولین بار از طریق رفیق هیچ کسم با ایتالو کالوینو آشنا شدم  نویسنده ای که بعد از خوندن سه کتاب ، نویسنده محبوبم شد

نمیدونم چه جادویی تو  کتاباش هست که از خوندنشون سیر نمی شم ، یه جورایی انگار دست زیر چونت گذاشتی وکالوینو داره برات قصه میگه  درست همون حس وحالی رو تجربه می کنی که وقت قصه گویی مادر یا مادربزرگ داشتی ،  حسی که فقط تو کودکی تجربش کردی ولذتی که برات تبدیل به رویا و آرزو شده رودوباره  با خوندن داستانای کالوینو تجربه خواهی کرد ، با این تفاوت که قصه ها اینبار برای بزرگسالانِ

به جرات میتونم بگم لقب خوشنویس واقعا برازنده کالوینو وبخصوص شوالیه ناموجود هست.

 شوالیه ناموجود داستانی بود که آخرش با یه غافلگیری باحال تمام شد ، چیزی که من تا بحال تو هیچ کتابی  حس نکرده بودم 

اونقدر از خوندنش ذوق کردم که خدا میدونه یه جور حس وحالی که دلت بخواد فریادبزنی وبه همه بگی که این کتاب واقعا حال خوب کنه واقعا دوست داشتنیه

تو پست قبلی گفتم ممکنه خوشتون نیاد ازش اما مگه میشه کالوینو بخونی  وخوشت نیاد امکان نداره پس به جرات میگم بخونید بخونید و حتما بخونید و مثل من ذوق زده بشید

کالوینو یه سه گانه نیاکان ما داره که شامل ویکنت  شقه شده ، بارون درخت نشین و شوالیه ناموجودِ )  با اینکه فقط یکی از این سه کتاب رو خوندم امامطمعنم  از خوندن هیچ کدومشون پشیمون نمی شید  دو کتاب رو سفارش دادم وقتی به دستم رسید حتما در موردش می نویسم



ناموجود عزیز

شوالیه ناموجود

ایتالو کالوینو 

تر جمه پرویز شهدی

در حال خوندنش هستم و نسبت بهش حس خوبی دارم

در صورت تمایل بخونید  کتاب حال خوب کنیه

اخه یکی نیست بگه این چه مدل کتاب معرفی کردنه خب دلیل نمیشه چون حال منو خوب کرده حال شما رو هم خوب کنه اما چند صفحشو بخونید خوشتون نیومد نخونید فقط میمونه ضرر پولی که بابت خریدش  دادین  که 8800 تومنه اونو شرمندم نسخه ای واسش ندارم:))

البته می تونید به کسی هدیه بدین و از اونجایی که دندون اسب پیش کشی رو نمی شمارن اینجوری با یه تیر دو نشون می زنید هم از شر کتابتون خلاص میشید هم دل دوستتون رو خوش میکنید و دوست عزیزتون هم اگه خوشش نیومد میتونه هدیه بده اینطوری کتاب وارد یه چرخه تبادل میشه و به نفع همه است :)))

ماجرای من وبیشعوری

بیشعوری از اون دسته کتابهایی که  به خوندنش وسوسه میشی اما وقتی شروع کردی به خوندن و با بیشعور درونت روبرو شدی  باید خیلی قدرتمند باشی که به خوندن ادامه بدی وپرتش نکنی یه گوشه

اتفاقی که برای خودم ، خاله جان و ثریا افتاد

برای بار اول که خوندم وقتی به بیشعور بودن خودم پی بردم بزور به خوندن چند صفحه ادامه دادم و تمام مدت سعی کردم انکار کنم

مدام به خودم  می گفتم چرت وپرت میگه و نهایتش  دیگه به خوندنش ادامه ندادم بعد مدتی که کامل خوندم پذیرفتن بیشعور بودنم برام راحت تر شد

طنز توام با جدیت این کتاب میتونه گزینه مناسبی برای مطالعه  تو ایام تعطیلات باشه

در پیشنهاد دادن این کتاب به بقیه دقت کنید چون حساسیت بر انگیزه مثلا خاله جانمان با اینکه خودش کتابُ از قفسه کتابخونه برداشت اما نتونست کامل بخونه یعنی  بجای پذیرفتن بیشعور در ونش در مقابلش ایستادگی کرد ، کتاب رو پس فرستاد وگفت این چه کتابی بود بهم دادی؟:)))

گام اول پذیرفتن بیماری بیشعوری اینکه اعتراف کنی من یک بیشعور هستم

به امید در مان  خطرناک ترین بیماری تاریخ بشریت:))




وضعیت سفید وگهواره ی گربه

 از وونه گات سه کتاب  دارم که دوتاش رو خوندم  و در حال خوندن  سومین کتاب هستم  این پستها صرفا جهت اطلاع ومعرفی کتابِ در حد یک خواننده معمولی  پس چیزی که می نویسم فقط احساس من نسبت به اون کتاب گفتم احساس که بدونید دید من نسبت به یک کتاب تا چه حد  غیر حرفه ایست   من فقط عاشق خوندن هستم همین.:))

اولین کتاب خداحافظ دکتر که وارکیان بود خیلی وقت پیش خوندم وبعد به دختر خاله جانمان قرض دادم که  هر وقت رفتم خونه خاله بهم داده اما جاش گذاشتم والان یکساله  بدلیل فراموشی های مکرر بنده  همونجا مونده :)) بخاطر همین دقیق یادم نیست که موضوعش چی بود چون یکبار بیشتر نخوندمش  فقط در  این  حد بگم که مصاحبه با شخصیت های معروف تو اون دنیا بود

دومین کتاب سلاخ خانه شماره پنج  که تو قسمت کتابخونه  این خونه هست

سومین کتاب که در حال خوندنش هستم گهواره گربه است  کتابی که تا الان مثل اون سه کتاب به دلم چسبید بخاطر همین هنوز تموم نشده گذاشتم تو قفسه ی کتابخونه ی این خونه تا در صورت تمایل برای ایام تعطیلات عید کتابی داشته باشید

نمیدونم تا چه حد حرفم درسته  به نظرم  کتابهای وونه گات خوندن از  تلخی ها رو در قالب طنز راحت تر میکنه  تلخی هایی که خواه ناخواه نوع بشر بااون درگیرِ، جنگها ، نابودی محیط زیست و ....حداقل برای آدم ظرفیت تکمیلی مثل من که از دیدن وشنیدن وخوندن تلخی ها فراریم مثل شکلات تلخ بوده ، تلخ وشیرین 

..............................................................................................................................

وقتی نمی تونم احساساتم رو در قالب کلمه بگنجونم و  کلمه ها درست کنار هم جفت و جور نمیشن  ، حاصلش میشه خط خطی های روی کاغذ 

وضعیت سفید یکی از همون هزاران احساس سرکوب شده ای که وقتی  مثل کوه آتشفشان فوران میکنه هیچ چیزی جلو دارش نیست  جز قلم وکاغذ و خط خطی های ناخوداگاه که وقتی سرتُ از رو کاغذ بر میداری شبیه یه نقاشی میشه احساسی که تو سینت فریاد میزنه منم هستم ولی باز خفش میکنی ، و مثل همه ی عمرت فرصت هاتُ از دست میدی  وقتی ترسو باشی ....   هعی .


گفتم بدوم تا تو  همه فاصله ها را

تا زودتر از واقعه گویم گله ها را

چون آیینه پیش تو نشستم

که ببینی در من اثر سخت ترین زلزله ها را

پر نقش تر از فرش دلم بافته ای نیست

بس که گره زد به گره حوصله ها را

یکبار تو هم عشق من از عقل نیندیش

بگذار که دل حل کند این مساله ها را

 

  محمد علی بهمنی


خیر وشر

نویسنده ماجرای عجیب دکتر جکیل و مستر هاید را بر اساس خوابی که شبی دیده بود نوشت .هنگامی که از خواب پرید این داستان شگرف هیولایی را به یاد اورد و بی درنگ مشغول نوشتن آن شد .تمرکز بر شخصیتی دوگانه و نشان دادن تضاد دائمی خیر و شر سبب شد که این اثر پس از گذشت بیش از صد سال هنوز محبوب باشد

همیشه بیشترین تلاشتان را بکنید


 مشخصات کتاب من

چهار میثاق

کتاب خرد سرخپوستان تولتک

دون میگوئل روئیز

مترجم دل آرا قهرمان

نشر ذهن آویز


کتابی که  در حال خواندنش هستم وتقریبا رو به اتمام است نکات ساده وخوبی در این کتاب وجود دارد

شاید خیلی هایمان انها را بدانیم امابرای یاداوری دوباره بخوانیم وتمرین کنیم و عمل کنیم

سال بلوا

( گفتم اب ، و ساعت لنگریمان گفت : دنگ دنگ دنگ )

فاصله ها از میان برداشته شده اند و حال و گذشته در هم آمیخته اند : حسینای مسحور شده با زلفی آشفته ایستاده است ، اما نه بر پله های شهرداری که در ذهن نوشافرین ؛ دکتر معصوم طناب دار حسینا را می بافد  و با قنداق موزر به مغز نوشافرین می کوبد ؛سرهنگ در پی پیمودن پله های ترقی از شیراز به سنگسر می افتد ؛ملکوم آلمانی در کار ساختن یک پل بزرگ از کوه پیغمبران به کافر قلعه است؛ و سروان خسروی  در پی آن است که همه کوچه های شهر به خیابان خسروی ختم شوند .اما همه یک داغ به پیشانی دارند ؛همان که سال بلوا را آغاز می کند .همان که همه ناچار به انتخابش بودند . و مقصر کیست وقتی بازی یگانه نیست ؟

سلاخی بی مورد


بیلی انتظار داشت جنگ و اشکال دیگر جنایات کره زمین ترالفامادوریها را متحیر و هراسان کند . انتظار داشت تلفیق توحش زمینیها با سلاحهای شگفت انگیزی که سر انجام ممکن است قسمتی یا همه ی جهان  بیگناه را به نابودی بکشاند ، ترالفامادوریها  را بترساند . این را از داستان های علمی تخیلی یاد گرفته بود .اما هر گز کسی موضوع جنگ را پیش نکشید تا وقتی که خود بیلی آن را عنوان کرد . یک نفر از میان جمعیت داخل باغ وحش ، از طریق سخنران ، از او پرسید با ارزش ترین چیزی که در ترالفامادور یاد گرفته است ، چیست  و بیلی پاسخ داد : اینکه ساکنان یک سیاره چگونه می توانند با صلح و صفا با هم زندگی کنند همانطور که می دانید ، من از سیاره ای می ایم که از روز ازل درگیر یک سلاخی بی معنی شده است .

گتسبی بزرگ

چند باری که به هیچ کس گفتم بهم کتاب معرفی کنه  تو لیستش یه کتاب از هاروکی موراکامی بوده خیلی دلم میخواد بخونم اما یه چیزی مانع میشه

متاسفانه ناخودآگاه کتابای نویسنده های ژاپنی تو ذهن من مترادف میشه  با فیلم هایی که دیدم ، فیلم هایی که ته همش غم وغصه وشرایط سخت زندگی بوده  انگار دچار نوعی ترس شدم یا احساسی که نمیدونم چه اسمی براش انتخاب کنم ،  احساسی که باعث میشه نشناخته و نخونده  کتاب رو قضاوت کنم  و به این نتیجه برسم که اینم مثل فلان فیلم تلخه

شاید آستانه تحملم اونقدر اومده پایین که نمیخوام با کوچکترین تلخی مواجه بشم 

این پیش داوری برای کتاب گتسبی بزرگ هم اتفاق افتاد قبل از خوندن کتاب گتسبی فیلمشو دیدم همون فیلمی که دی کاپریو بازیگرش بود  و بازلورمن کارگردانش.

حسابی خورد تو ذوقم میرفتم کتابخونه از جلوی قفسه ای که گتسبی توش بود رد می شدمُ تو دلم میگفتم اینم بدرد نخوره مثل فیلمش گتسبی بزرگ ، گتسبی بزرگ این بود ، وقتمُ با خوندنش تلف نمیکنم  یه بار بطور اتفاقی برش داشتم و خوندم کاملا نظرم عوض شد اونقدر شیفتش شدم که دو بار بعد هم از کتابخونه امانت گرفتم ونهایتش بخاطر اینکه همیشه داشته باشم و چند صد بار دیگه بخونمش از شهر کتاب آنلاین خریدم من دلی کتاب میخونم وکتابی که به دلم بشینه و حس خوبی بهم بده  ، عاشقش میشم گتسبی جز همین کتاباست خوندم لذت بردم ، بازم میخونم ومطمعنم لذت می برم شما هم بخونید

امیدوارم این اتفاق برای کتابهای موراکامی هم بیافته چون مطمعنم سلیقه  رفیق هیچکسم عالیه ، تا الان هر کتابی بهم معرفی کرده و خوندم ،  حسابی ازش لذت بردم 

بخصوص کتابای کورت وونه گات و ایتالو کالوینو

----------------------------------

نکته ای که متوجه شدم اینه که اغلب فیلم هایی که بر اساس رمانهای خوب ساخته شده اند نسبت به خود رمان چنگی به دل نمیزنند اینُ بعنوان یک بیننده تفریحی میگم نه کسی که حرفه ای فیلم تماشا میکنه  ، تجربه شخصی بنده است

رمان گتسبی هم از این قاعده مستثنا نیست  تا بحال خیلی ها سعی کردند  از رمان فیلم بسازند اما هیچ کدوم نتونستند جادویی که در کتاب وجود داره رو به پرده نمایش منتقل کنند

مشخصات کتاب من

  کتابی فوق العاده جذاب داستانی کم حجم

به قلم اف اسکات فیتز جرالد

ترجمه کریم امامی

انتشارات نیلوفر