-
ناموجود عزیز
دوشنبه 21 فروردین 1396 21:15
شوالیه ناموجود ایتالو کالوینو تر جمه پرویز شهدی در حال خوندنش هستم و نسبت بهش حس خوبی دارم در صورت تمایل بخونید کتاب حال خوب کنیه اخه یکی نیست بگه این چه مدل کتاب معرفی کردنه خب دلیل نمیشه چون حال منو خوب کرده حال شما رو هم خوب کنه اما چند صفحشو بخونید خوشتون نیومد نخونید فقط میمونه ضرر پولی که بابت خریدش دادین که...
-
28
دوشنبه 21 فروردین 1396 10:27
امروز بر خلاف روز های دیگه ، از خواب بیدار شدم حالم خوب بود الان هم حالم خوبه و امیدوارم این حال خوب تا ابد ادامه داشته باشه وقتی بی دلیل حالم خوبه عاشق میشم، عاشق خودم این اتفاق به ندرت پیش میاد اما حس خیلی خوبیه و این جمله مدام تو سرم می چرخه من خودم را همانطور که هستم دوست دارم وتایید میکنم آرامش وعشق وهماهنگی درون...
-
27
جمعه 18 فروردین 1396 11:35
وقتی دلتنگ خودم می شم به دوخت و دوز پناه میارم پارچه هامو می ریزم دورم کاغذ قلم بر میدارم یه الگو کپی می کنمُ برش وتند تند کوک زدن این روزا که باز دست هام سر ناسازگاری گذاشتن و لرزششون مثل منار جنبون شده بیشتر از هر وقتی دلم برای خودم تنگ میشه ، نتیجه کار رضایت بخش نیست اما کار کردن بهتر از داغون کردن روح وروان با...
-
ملاله یوسف زی (شورش6 )
چهارشنبه 16 فروردین 1396 00:09
همیشه رفتنُ بیشتر از رسیدن دوست داشتم و دارم رفتن خود هیجانِ اما رسیدن برای من سکونِ راکد بودن اذیتم میکنه بخاطر همینه که یه جا بند نمیشم تو خونه از اتاق تا سالن از سالن تا اتاق مدام در حال حرکتم مادر جان میگه از بچگیت هم همینطور بودی به مامان میگم نکنه از بچگی بیش فعال بودم در مان نشدم میخنده میگه بعید نیست :) مدرسه...
-
شورش 5
شنبه 12 فروردین 1396 16:57
تو دنیای دخترونه قدم اول برای شورش غلبه بر ترس ، ترس از ترد شدن وقتی یک عمر مطیع و بله قربان گو باشی برای بار اول که صدات در میاد همه تعجب می کنند اولین واکنششون سرکوب کردنِ ، طبیعی ترین واکنش که ممکنه از اطرافیان سر بزنه قدم دوم گفتن خواسته هاس ، اینکه بفهمن نمیتونن تو چارچوب تعصب ، غیرت ، ناموس ، پدر ، برادر ، همسر...
-
دیوانه چون طغیان کند زنجیر وزندان بشکند ( شورش 4)
جمعه 11 فروردین 1396 13:30
ای عاشقان ای عاشقان پیمانه را پر خون کنید وز خون دل چن لاله ها رخساره ها گلگون کنید دیوانه چون طغیان کند زنجیر وزندان بشکند از زلف لیلی حلقه ای بر گردن مجنون کنید نوری برای دوستان ، دودی به چشم دشمنان من دل بر آتش می نهم این هیمه را افزون کنید دیوانه چون طغیان کند زنجیر و زندان بشکند آمد یکی آتش سوار بیرون جهید از این...
-
به یاد عمو مجید مبارز راه روشنایی ( شورش 3)
جمعه 11 فروردین 1396 12:56
عمو مجید جانم یادته وقتی دختر بچه ی پنج ساله ای بودم منُ با خودت می بردی پیاده روی تو شوره زار پشت خونه بابا حجی ، تو می رفتی ومن دنبالت راه می افتادم سکوت وسکوت صدای باد وباز هم سکوت خسته می شدم و می گفتم عمو بغلم کن خسته شدم ، می خندیدی و می گفتی از بغل خبری نیست راه بیافت بچه اون موقع من لج می کردمُ می نشستم به...
-
25
پنجشنبه 3 فروردین 1396 21:36
بچگی کاسه ی آجیل پسته عمو مجید وصال زمین ناهموار دفتر چه ی آرزوها خوشبختی سلامتی پول من خودم را همانطور که هستم دوست دارم و تایید میکنم آغوش گرم محبت ////////////////
-
24
پنجشنبه 3 فروردین 1396 12:00
احتمال اینکه خودم باشم مرز بین خیال و واقعیت شورش عشق من یک انسانم مرگ تهوع ضربه مغزی وصال کوری خواب سفرمجردی سرگیجه اتاق 312 سرطان خونمردگی محسن شریفیان پیتبل و مارک آنتونی سعید شنبه زاده عروسی خودکشی قرص برنج دیاز پام دکتر احمدی کیش دبی رفیق برو سراغ زندگیت ذهن شلوغ ____________________________________...............
-
ماجرای من وبیشعوری
سهشنبه 1 فروردین 1396 12:41
بیشعوری از اون دسته کتابهایی که به خوندنش وسوسه میشی اما وقتی شروع کردی به خوندن و با بیشعور درونت روبرو شدی باید خیلی قدرتمند باشی که به خوندن ادامه بدی وپرتش نکنی یه گوشه اتفاقی که برای خودم ، خاله جان و ثریا افتاد برای بار اول که خوندم وقتی به بیشعور بودن خودم پی بردم بزور به خوندن چند صفحه ادامه دادم و تمام مدت...
-
شورش 2
سهشنبه 1 فروردین 1396 09:35
مهم اینه که نمیخوام زندگی تکراری وکسل کننده ی پارسال رو ادامه بدم هر چقدر هم قدم ها مُ نا درست بردارم ودر گیر جنگی فرسایشی بشم میخوام خودمُ آزاد کنم دیگه نمیخوام باقیمونده ی عمرمُ تسلیم و مطیع باشم وقتی به چهل نزدیک می شی و به پشت سرت نگاه میکنی و چیزی نمی بینی هول می شی به خودت میگی دیگه وقتی نمونده درسته تا چهل...
-
من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک( شورش 1)
دوشنبه 30 اسفند 1395 23:09
اولین قدم امروز با شکست مواجه شد شکستی مفتضحانه وبدتر از شکست ناپلئون تو نبرد واترلو بااولین قدم آنچنان ناک اوت شدم که ترجیح دادم چمدون ببندم و راهی بشم اما این اولین قدم بود یه حمله ناشیانه که با ضد حمله ای حرفه ای مواجه شد عمو مجید من هنوز همون دختر بچه ای هستم که میخوام دنیای خودمُ خودم بسازم یادته وقتی می افتادم...
-
23
دوشنبه 30 اسفند 1395 12:10
چند روز پیش با فروغ حرف می زدم میگفت اسما رو می شناسی ؟ بله می شناسم دختر فلانی رو میگی پیج اینستاش رو دنبال می کنی ؟ بله می بینی چه دنیای قشنگی داره ، افکارش وسبک زندگیش اوهوم آزاد ورهاست دقیقا و ادامه دادم خیلی هم دختر قوی ومحکمیِ کاش من هم مثل اون بودم تو از اون چیزی کم نداری با خنده گفتم خیلی چیزا کم دارم بیشترین...
-
22
جمعه 27 اسفند 1395 19:34
-
21
جمعه 27 اسفند 1395 19:33
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 27 اسفند 1395 13:58
-
یک فنجان قهوه یا یک کتاب؟
جمعه 27 اسفند 1395 13:54
-
قایقی خواهم ساخت
جمعه 27 اسفند 1395 13:50
-
دریا موج کا کا دریا موج
جمعه 27 اسفند 1395 13:22
-
20
جمعه 27 اسفند 1395 13:17
-
مرد بی وطن
جمعه 27 اسفند 1395 13:16
-
19
جمعه 27 اسفند 1395 13:10
سرا پا اگر زرد وپژمرده ایم ولی دل به پاییز نسپرده ایم چو گلدان خالی لب پنجره پر از خاطرات ترک خورده ایم اگر داغ دل بود ما دیده ایم اگر خون دل بود ما خورده ایم دلی سر بلند وسری سر به زیر از این دست عمری به سر برده ایم قیصر امین پور
-
18
جمعه 27 اسفند 1395 13:06
من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک چرخ واژگون کنم گر غیر مرادم گردد باغچه ی خونه ی پدری
-
17
سهشنبه 24 اسفند 1395 21:16
میگفت میگن طرف دکتره اما نمیگن از خودش هیچی نداره حتی یه ماشین کی به من زن میده ؟ گفتم تقصیر خودتونه وجدان وکار خیر رو بگذارید کنار یکم بی انصافی چاشنیش کنید وضعتون خوب میشه اخه ویزیت پنج هزار تومنی ولمنیت دویست پنجاه هزار تومانی اونم صد وپنجاه تومنش رو تخفیف بدی هم شد وضع کار خب دوتا مریض مثل من بیاد همینه دیگهه...
-
16
شنبه 21 اسفند 1395 18:38
ذهن ودلم رو خالی کردم از همه کس وهمه چیز مدتیه نه فکر میکنم ونه تلاش مثل یه پر سبک سبک روی امواج زندگی شناورم خودمَ سپردم به دست سرنوشت این همه سال تلاش وتکاپو منُ حسابی خسته کرده گاهی لازمه دست از مبارزه بکشی ویه گوشه به دیوار تکیه بدی واطرافتُ نگاه کنی اون ,وقته که می تونی مناظر اطرافُ خوب ببینی می تونی از زندگیت...
-
بدون شرح
شنبه 21 اسفند 1395 11:07
-
دنیای من وعروسکهام 3
جمعه 20 اسفند 1395 15:43
تو زندگی بعدیم دلم میخواد یکی از عروسکهایی که درست می کنم بشم نمیدونم همچین چیزی ممکنه یا نه دلم میخواد وقتی منو می دن به یه بچه بیمار اون لحظه ای که منتظر یه معجزه است شروع به صحبت کنم ، اولش بترسه و منو پرت کنه یه گوشه اما کم کم بیاد طرفم وباهم دوستای خوبی بشیم ، من بشم راز اون نمی دونید داشتن یه راز تخیلی چقدر حال...
-
15
پنجشنبه 19 اسفند 1395 22:46
وقتی بچه بودم دقیق نه سالم بود دلم میخواست وقتی بزرگ شدم زن کتابفروش محلمون بشم نمی دونم تو عالم بچگیم چطور حساب کتاب کرده بودم که می شد زن یه پیرمرد شصت ساله شد :)))امثل دختر بچه ها که اغلب دلشون میخواست زن بستنی فروش محلشون بشن وتا اخر عمر بستنی مجانی بخورن من هم دلم میخواست زن آقای پدیده بشم اونوقت یه عالمه کتاب...
-
14
چهارشنبه 18 اسفند 1395 19:50
امروز بالاخره موفق شدم برم مطب مهربون ترین دندون پزشک شهرمون دکتر احمدی عزیز که واقعا معنای واقعی مهربون بودن و به فکر مردم بودن رو به همه نشون داد شاید باورتون نشه ویزیت این دندون پزشک مهربون پنج هزار تومنه خدمات ایشون به بیماران بیماری های خاص رایگانه دو سال پیش که یکی از پتروشیمی های منطقه ویژه دچار آتش سوزی...
-
13
سهشنبه 17 اسفند 1395 21:44
اولین کتابی که سن هشت سالگی با پول تو جیبی هام خریدم البته قبل از اون وقتی هفت سالم بود ماهی سیاه کوچولو رو از عمو مجیدم هدیه گرفته بودم که چند سال پیش هدیه دادم به رفیق کوچولوم آقا پارسا با این حساب گربه های نادان ومیمون زرنگ به عنوان پیر وبزرگ کتابخونه ی من مفتخر شد با سابقه ای بیست وهفت ساله اینم باقی مونده کتاب...